همین جوری...یه هویی
پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ب.ظ
موقعیت:1-همه جا تاریکه_2-فقط سه تا شمع روشن کردم که اگه یکیش بیوفته دفترم اتیش میگیره_3-مامانم با یک عدد شمع در حال اشپزی است_4-و مهم تر این که امروز روز ولنتاینه
من:یک عدد مداد در دست میخوام در مورد این روز محم کمی حرف بزنم.امروز روز عاشق هاست,روزی که عاشق ها به هم کادو میدن اما مسئله این جاست که من عشقی ندارم که بهش کادو بدم!اتفاق ناگهانی:به دلیل نزدیک بودن شمع ها جلویه موهایم را سوزاندم.اتفاق ناگهانی دوم:برق ها امدند.ادامه:یعنی دارم ولی...اتفاق ناگهانی سوم:من دیگر حال نوشتن را ندارم .بیخیال و بای p:
- ۹۴/۰۲/۱۷